.

پرنده های قفسی

پرنده های قفسی

عادت دارند به بی کسی

عمرشونو بی هم نفس

کز می کنن کنج قفس

نمی دو نن سفر چیه

عاشق در به در کیه

هر کی بریزه شادونه

فکر می کنن خداشونه

یه عمر بی حبیبن

با اسمون غریبن

این همه نعمت اما

همیشه بی نصیبن

چه می دونن به چی می گن ستاره

چه می دونن دنیا کیا بهاره

چه می دونن عاشق می شه چه آسون

پرنده زیر بارون

تو آسمون ندیدن

خورشید چه نوری داره

چشمه کوه مشرق

چه راه دوری داره

قفس به این بزرگی

کاشکی پرنده بودم

مهم نبود پریدن

ولی برنده بودم

فرقی نداره وقتی

ندونی و نبینی

غصت می گیره وقتی

می دونی و می بینی



نویسنده : ندا و رامین تاریخ : پنجشنبه بیست و یکم آبان ۱۳۸۸
رزگــراف
درباره سایت
تصویر وبلاگ

برایتان آرزو میکنم بهترین هایی
را که هیچکس برایم آرزو نکرد.
آرشیو سایت
پیوندهای روزانه
امکانات
رزگــراف